۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

THE END


منتقل شد به:

http://hurtlocker.mihanblog.com

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

31


الان که فکر می کنم
می بینم
و اندیشه می کنم
و خیال می کنم
می بینم
خیلی هم
غیر ممکن نیست
ببینیم سرنوشت
کدام وریمان خواهد برد....







۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

30

و توی باد سفت ایستاده بودی
با گیسوانی ساکن
و خیلی از حشرات نا آرام
از من
فواره می زد
می جوشید
خسته می شد....


29

خسته ام ولی
دلم
هوای دویدن دارد...






28


من
فرق دارم
مردهای دیگر
توی گیسهایت دست می زنند
من توی اعصابت
من را
پیش از آنکه بگیری
رها کن....

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

27


شب سکوت کرد
گلوی گیر کرده اش را شب
روی گلوی مهربان زنهای خوابیده می گذاشت
زنها برای شب
کافی بودند....






26

تمام دنیا
ساکت شد
و مثل دیوانه ها تو
توی گوشهای من
جیغ کشیدی
من
مثل قورباغه های توی فواره
آرام گریه می کردم....

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

25


دستهای تو
آخ
دستهای تو
و یک
اتفاق آرامی
که
دارد
کم کم
در من می افتد...

24


آرامش
از بی خیالی
آنور تر است
دغدغه توی ذات آدم است
نه
نمی شود
خیالم راحت نیست........



۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

23


خون شدم در رگ جهان
من
تو را
و تو مرا
بی امان
تلمبه می زنیم....


۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

22


یک چیز امیدوار کننده بنویس
نه در حد دوستت دارم
می فهمم که
ممکن نیست
ولی یک چیز غمگینی بنویس
به من هم
اشاره کن بین عشاقت
به شب هم اشاره کن
بین روزهای پنج شنبه رنگارنگ...


21


معذرت
آسمان دیوانه
هی
من دارم از ریشه هایم می پوسم
و شاخه هایم دیگر
می فهمی نه ؟







۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

20


درخت تنها بود
جوجه تنها بود
جوجه پیش درخت بود
درخت هنوز تنها بود
جوجه هم تنها بود
ولی پر هایش باران کمتری میخورد
دل درخت به پای جوجه روی تنش
خوش بود....



19


بی خیال
به درخت تکیه خواهم داد
آه و سیگار
می کشم
و تخمه و غصه
خواهم خورد
نگرانم نباش
من به زمین خوردن عادت دارم
جاخالی دادن
توی ذات اشیاء است....






۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

18

از تمام چیزهایی
که هرگز ندیده ام
خسته ام....


۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

17

صداهایی
آمد:
"من کجا هستم؟!"
روی تختم خوابیده بودم
و قطره هایم را
می شمردم....




۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

16


باور کن
شبها
کلمه اشک از
کلمه چشمش جاریست
کلمه فریاد
از کلمه جانش
ویران است
و جمله هایش بی تابانه
کلمه تو را
اتنتظار می کشند...







۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

15


خواب دیدم
هر دو سینه ات را
توی سینی گذاشتی
و من با چنگال
روی سینه ات کوبیدم
یکباره سیاه شد دنیا
یکباره سیاه شد...





14



سایه ها خائنند
حرف سایه را باور نکن
خورشید هم خائن است
تاریک شو
تاریک کن
خودت راببین
توی تاریکی
دیوارها هم
آیینه می شوند....






13



سر باران پایین بود
"راستش
از هوای ابری بیزارم"
تاریک شد
تاریک شد
تاریک شد
برف آمد...






۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

12


هیچ خط خاصی
بینمن و تو نیست
من و تو
در همیم
تنها خطوط تو
مرا
از نبودنم
جدا می سازد....





11

سوت زنان و
رونده
توی جاده های مغرب دشت
عنکبوت است
پروانه های بی دندان
به سمت شمال رفته اند...




10

در بیاوری
در نیاوری
دارم من می بینم
خودت هم می دانی
با تمام دست های جهان
سینه هایت از من جدا نمی شوند...






۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

9

غریق ها فقط می دانند
که دریا چقدر بزرگ است
و راه خانه دریانود طولانی است
و اینکه یک غریق
تا کجا تنهاست
و اینکه غریق و بزرگی و تنهایی
به آب
ربط ندارد.....







۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

8


دستهای معجزه
حیرانند
تاریخ آغاز گشته
بدون اینکه بداند
بدون اینکه بدانیم...










7


نسيم
پرده اتاق را
تكان مي دهد
تو چرا مي ترسي؟
بخواب آرام
براي پرده هاي ديگر
خطر ندارد....









6



می دانی!!
فراموش شدن خوب است
توی خواب هم
فرو می رویم
و حرفهایمان ما را
ترک می گویند...


۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

5


شب
مال بارون بود
بارون می اومد
برزن بوی زن می داد
وقت سیگار کشیدن رسیده ها
مثلا شاعری دیوانه
همه یک جور گنگی
به دستهای لرزان من اشاره می کردند...
















4


همه چیز
از نبودن تو اتفاق افتاد
زیبایی از من
هراسان گریخته بود
و صدایم خش داشت...













۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

3


صدای پای آب نیست
اوسکول
این صدای موجهای یک سیل است
بنیاد ما را می کند
بنیاد ما را خواهد کند...















2



نه همین
نه
خیلی بیشتر از اینها
فشرده تر از اینها
غمگین تر از اینها
تلخ تر از این هاست
تمام داستانم را که اینجا نمی گویم...













1

برای دویدن تنهایی
دوس دارم شبا
توی کفشت باشم...